خداحافظ ای خردمند ملت عشق...
سایه تو هم از سرمان کم شد ای خردمند ملت عشق، ای پیر پرنیان اندیش. رفتنت آموخت که اگر سایه باشی و عزیز، می شود در غربت هم غریب نبود و غریبانه نرفت. ای شاخه همخون جدا مانده ز ما، روزی خواهد رسید که ریشه های ارغوان خودش را به خاک تو خواهد رساند و دور تا دور استخوان های تازه ی تو خواهد پیچید. شک نکن که یک روز برگ های سبز جوانش از دیوارهای بلند و سیمانی آرزوهای ما بیرون خواهد زد. حالا تو از آن دورها بنشین و سوختن دسته جمعی ما را تماشا کن ای خرد جمعی درد کشیدگان بسیار. حالا تو از آن دورها بنشین و برای ما شعر نگفته ای بخوان ای زخم مشترک. از آن ...
Click
To Read Full Article