دندون مصنوعی
آقای قیطونی صاحب خانه ی ما بود که در اتاق کوچکی ته حیاط زندگی می کرد و آن طرف حیاط، خانه ی جدید ما یک ساختمان آجری قدیمی بود با چند اتاق و یک مهمان خانه . آشپزخانه از ساختمان جدا و تقریباً وسط حیاط بود . روز اثاث کشی برای اولین بار آقای قیطونی را دیدم. موهایش یک درمیان سفید و خاکستری بود، شلوار سفیدی پوشیده بود با پیراهن سبز. برایمان شربت آورده بود. آقای قیطونی حوض لوزیِ وسط حیاط را رنگ صورتی زده بود و دور تا دور حوض گلدان های رنگی چیده بود: آبی، سبز، صورتی، قرمز. مامان می گوید: «آدم خجالت می کشه، یکی این کابینت ها رو ببینه چه فکری می ...
Click
To Read Full Article