هیچکس هیچکس را به خاطر نمیآورد
یک چیزی احساس کرده بود؛ زودتر از همه ما، شاید چون شاعر بوده و حساس تر. هرچند که یکی گفته بود «اصلا شاعر شناخته شده ای نبود که بخواهیم برخوردی با او بکنیم». حتما نبوده، هیچ کدام از ما شناخته شده نیستیم. ما فقط قربانیان گم نام صف کشیده در نوبت اعدامیم!... اولین مختاری که من می شناختم، محمد بود. شاعر بود. راست ش اول خبر مرگ اش را شنیدم و بعد شناختم اش. خبر قتل اش را. آخر کشتندش. چون مختاری بود و چون شاعری بود از حلقه تمام آن ها که زمانی انسان بودند و بعد فقط حلقه هایی شدند از یک زنجیره شوم. همان سال هایی که گلشیری می گفت: «آنقدر عزا بر سرمان ...
Click
To Read Full Article