عطر عشق در کوچههای منتظر
و با آمدنشان عطر شادی را در دل های منتظر و کوچه های آب و جارو شده، پیچاندند. با دست های منتظر و سختی کشیده اش اسپند را روی منتقل طلایی کوچک می ریزد، دود خوش عطر اسپند از آتش بلند می شود و فضای محله قدیمی را که با کوچه بن بست و ساختمان های آجریش خاطره رفتن این پرنده مهاجر را به خوبی به یاد دارد، عطر آگین تر می کند. چشمان زن دور دستها را می کاود، انتظار در چشمانش که با حلقه های اشک روشن شده موج می زند. مداوم زیر لب صلوات می فرستند و خدا را شکر می کند که دوباره می تواند بعد از سال ها فراغ و دوری چهره همسر آزاده و قهرمانش را ببیند. در این ...
Click
To Read Full Article