تابسواری داغ
هفته نامه ی دوچرخه > آثار نوجوانان: با دو دستم، زنجیرهای تاب را گرفتم و نشستم. بعد از کلی خواهش و تمنا برادرم یوسف، دستم را گرفت و توی ظل گرمای تابستان راه افتادیم به سمت پارک ملت. هوا خیلی گرم بود. اولش که روی تاب نشستم، دادم به هوا رفت./ تاب بی هیچ سایه بانی زیر آفتاب بود و داغ شده بود. تحمل گرما به لذت تاب سواری می ارزید. زنجیرهای تاب، سفت و پر از زنگ زدگی بود. از پشت به یوسف نگاه کردم و خندیدم. یوسف نخندید. تی شرت گشاد سیاهش را پوشیده بود و عرق از پیشانی اش می چکید. با آستین کوتاه تی شرتش، عرق پیشانی و پشت لب تازه سبزشده اش را خشک کرد و ...
Click
To Read Full Article