از کوچ بازماند، از درس نه
چشم به تخته سنگ بزرگی دوخته که جاده خاکی آنجا تمام می شود. از آنجا به بعد مسیر سنگلاخی است. آقا معلم پیام داده می آید اما باران خیال بند آمدن ندارد. آب رودخانه هر لحظه بالا می آید و نگرانی نگار بیشتر می شود. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ،نکند برای آقا معلم اتفاقی افتاده باشد؟ پدر صدایش می زند تا برای گوسفندان علوفه ببرد. دفتر و کتاب را محکم بغل می گیرد و خودش را به بالای تخته سنگ می رساند. مه غلیظ دره را گرفته و چیزی معلوم نیست. زیر لب می گوید خیلی دیر کرده ولی حتماً می آید. نگار تنها دانش آموز باقیمانده ییلاق است و نتوانسته ...
Click
To Read Full Article