۳ سرنخ در صحنه جا ماند
سوار بر ماشین پلیس، همراه چند نفر از همکارانم کوچه باغ ها را پشت سر می گذاشتیم. هنوز فکرم درگیر تماسی بود که ما را به حاشیه شهر کشاند: «سلام جناب سروان! یکی از باغداران اطراف شهرم. همین چند دقیقه پیش که برای کار به یکی از باغ هایم رفته بودم، چشمم به شبح سیاهی خورد که از درختی آویزان بود و با وزش تندباد، تکان می خورد. جلو تر که رفتم، در کمال ناباوری متوجه شدم که جنازه زنی است که ظاهراً خودش را حلق آویز کرده است!»/ ما هم آدرس باغ را گرفتیم و راهی محل شدیم. پیرمرد باغدار به استقبالمان آمد و با راهنمایی های او به جسد حلق آویز زن جوان رسیدیم. ...
Click
To Read Full Article