درباره یک قاب دوستداشتنی فوتبال
امیر عابدزاده اما چشم هایش به جایگاه ویژه بود، جایی که پدرش نشسته بود. مردی که زمانی خودش ستاره ای پر شور و شر بود و حالا از پس روزهای رفته و در هاله ای از محبوبیتی شگفت انگیز می شود به او گفت: عالیجناب احمدرضا عابدزاده!/ هفت بهمن ۱۴۰۰. ورزشگاه آزادی. هوای سرد و جمعیتی قریب به ۱۰ هزارنفر که با هر مصیبتی بود خودشان را رسانده بودند که کنار تیم ملی باشند. بالای تونل ورودی، خانم ها نشسته بودند. با بوق و پرچم. حتی یک دقیقه سکوت نکردند. در فضای مجازی گله ها فراوان بود از سیستم بلیت فروشی. حق داشتند ولی همین که علیرغم مخالفت های سرسختانه در باز ...
Click
To Read Full Article