داستان الهامبخش لوئیس انریکه و شانا؛ ستارهای که او را هدایت میکند!
پرچم بزرگ است. او به تنهایی نمی توانست آن را برای مدت طولانی تکان دهد، اما تنها نیست. با دستانی در هم گره خورده با دستان پدرش، پرچم را بالای سرش به اهتزاز درمی آورد. او به تماشای موج زدن و لرزش پرچم می نشیند؛ رنگ های سرخ، آبی و زرد آن در هوای گرم می رقصند. او از این صحنه و تسلطش بر آن به وجد آمده است. حالا دیروقت است، نزدیک به نیمه شب، اما او در دنیای خود غرق است، با لبخندی درخشان و خنده هایی از سر شادی. پدرش نیز چنین است؛ لحظه ای که متعلق به اوست، حالا به اشتراک با دخترش، دوچندان ارزشمند شده است. بعداً، آن ها دست در دست هم در زمین قدم می ...
Click
To Read Full Article