پزشکان نسخه آزادی نوشتند
یک کارمند خدماتی بود و آبرودار، از دار دنیا یک خانه استیجاری داشت و ۳ فرزند. روزی شان کم بود و خانه شان کوچک؛ اما زندگی بر وفق مرادشان بود./ ، بابای خانه قهرمان دست پینه بسته بچه ها بود و بچه ها هم عزیزترین دارایی بابا. دختر بزرگ خانواده شان هم که ازدواج کرد، شادی شان تکمیل شد. برای یک جهیزیه جمع و جور و در حد وسایل ضروری هرچه پس انداز داشت وسط گذاشت، وام گرفت و قرض کرد تا کم وکسری نگذارد برای خوشبختی دخترش، کم کم داشت قسط ها را می داد قرض هایش را هم همینطور اما دستش حسابی تنگ شده بود و نتوانست ۱۰۰میلیون تومان قرضی را که گرفته بود پس بدهد. ...
Click
To Read Full Article