گفتوگوی ایسنا با قربانی اسید پاشی در تبریز
بیست و هشتم اسفند بود و داشتم با مادرم برای خرید عید بیرون می رفتم، خانه مان در طبقه ی سوم بود و قبل از آماده شدن مادرم پایین آمدم و به مادرم گفتم پایین منتظرش هستم، غافل از این که «محمد» آن بیرون ایستاده بود، در را که باز کردم با او مواجه شدم و از من خواست تا به ماشین او بروم. به من گفت «یه لحظه بیا کارت دارم»./ سرم را از شیشه ی ماشینش داخل بردم و گفتم «چی کار داری؟ مگه نگفتم من دیگه با تو کاری ندارم، دست از سرم بردار». به محض این که این را گفتم با دستانش موهایم را که بلند بودند گرفت و به زور مرا داخل ماشین کشید... آنچه خواندید، بخشی از ...
Click
To Read Full Article