پای خاطرات جوخه بازنشستگان
صدای سایش لولای در من را از اعماق خواب شیرین سحرگاهی بیرون می کشد؛ شنیدن چنین صداهایی صبحگاهان در خانه ما جای تعجب ندارد./ دقیق تر بگویم، وقتی پدرم خانه باشد معمولا از ساعات اولیه بالا آمدن آفتاب رفت و آمدها و صداهای نابه هنجار وسایل خانه برای افرادی که در بالین گرم خود در حال سیر در جهان ماوراء هستند تولید می شود. به آرامی هرچه تمام صورتش را نزدیک گونه ام می کند و صدا می زند عزیزم، عزیزم، بیدار شو که بریم. صبح روزهای زوج به اصرار پدرم، به ندرت همراه او به باشگاه می رفتم و مسیر رفت و برگشت را نیز به قول خودش سرباز دو می دویدیم. حوالی ساعت ۷ ...
Click
To Read Full Article