وقتی کرونا را شکست دادیم
پس از مدت ها، فرصتی پیش آمد تا طعمِ خوشِ خوشبختی را تجربه کنم؛ بودن در کنارِ خانواده. یک خوشبختی ساده و عمیق؛ نانِ تازه را مادرجان می پزد، چای لب ریزِ لب دوزِ لب سوزِ دارچینی، تنفسِ هوای پاک و تماشایِ بهار از بالکنِ خانۀ پدری، این ها و بسیاری چیزهای دیگر خوشی های کوچکی است که گاه بزرگیِ مشکلاتِ زندگی ما را از آن ها غافل می کند، غافل از اینکه: یار در خانه و ما گردِ جهان می گردیم. بعد از شام ساده که در سفرۀ سلطان هم نیست، به پیشنهادِ نیما مشغولِ بازیِ منچ شدیم. شاید نخستین بار بود که چنان از بازی لذت می بردم. تاس ها ریخته می شد و ضعیف پش می ...
Click
To Read Full Article