مرد ۸۷ ساله جانش را بر سر ازدواج دوم گذاشت
شوهرم محسن آخرین بار به من زنگ زد و گفت که در بازار است و می خواهد گردو بخرد اما پس از این تماس به طرز عجیبی غیبش زد. او چند سال قبل همسرش را از دست داده و به تازگی با هم عقد کرده بودیم. ما فرزندی نداریم اما محسن از همسر اولش، یک پسر ۴۲ساله به نام کیوان دارد که ازدواج کرده و در طبقه دوم ساختمان ما زندگی می کنند. یک روز قبل از اینکه شوهرم ناپدید شود، ما به باغی در اطراف تهران که متعلق به یکی از بستگانمان بود رفتیم. شوهرم چون کار داشت به خانه برگشت و من یک شب بیشتر در آنجا ماندم. روز بعد قبل از اینکه به خانه برگردم با شوهرم تماس گرفتم و او ...
Click
To Read Full Article