قصه مهرداد و دیگران؛ تازه واردان مترو تهران!
این ساعتایی که توی مترو جوراب می فروشم، شبایی که بدون استراحت، بعد از نگهبانی روز، برای نگهبانی شب تا صبح، اضافه کار می مونم، فقط بچه هام میان جلوی چشمم. اون وقتی که بچه ام میگه بابا یه بسته بیسکویت برام بخر و من پول ندارم که حتی یه بسته بیسکویت بخرم. واقعا ندارم. بار ها شده که حتی کرایه رفتن به محل کارم رو نداشتم. بچه ام آرزوشه که یه ماشین اسباب بازی داشته باشه. آرزوشه یه رستوران ببرمش./ متروی تهران، «شهرِ زیرِ زمین» است؛ «شهر زیر زمین» با همه الصاق های یک شهر؛ آدم هایش، روشنایی ها و خاموشی هایش، قصه هایش. در واگن های مترو که بچرخی همه جور ...
Click
To Read Full Article