شکایت خواستگار شکستخورده از دختر جوان!
به میترا گفتم می خواهم با تو ازدواج کنم و موضوع مادرم را هم خودم حل می کنم، اما قبول نکرد و بعد هم گفت با کسی نامزد کرده است. او راست می گفت؛ من دیدم مردی جوان به نام سینا در خانه شان نشسته است. من از میترا گله مند شدم، اما در نهایت کاری از دستم برنمی آمد و به خانه برگشتم. حال روحی خوبی نداشتم و بیشتر روز را برای خودم راه می رفتم تا اینکه یک روز همین طور که داشتم در خیابان قدم می زدم، میترا و برادرش و نامزدش سینا من را به زور سوار ماشین کردند و به شدت کتکم زدند./ جوان عاشقی که بعد از شنیدن پاسخ منفی از دختر مورد علاقه اش نتوانست او را ...
Click
To Read Full Article