داستان دستبند و داس
انگار که توی دلش کوهی از قند بود که با شنیدن این خبر داشت آب میشد، باورش نمیشد او داشت پدر یک دختر میشد تصورش هم دلچسب بود که قرار بود به زودی یک عروسک با دامن گل دار چین چینی در خونه اش بازی کند. شنیده بود که مردها وقتی دختردار میشوند معنی کامل پدر شدن را درک میکنند ،به خودش قول داده بود کاری کند تا دخترش خوشبخت ترین دختر دنیا شود، تا تمام دخترهای دنیا سراغ شادی را از او بگیرند.../ نگاهی به پول های جیبش کرد لبخندش جان تازه گرفت حالا باخیال راحت به طلا فروشی میرفت و آن دستبند با آن کفشدوزک کوچک که دلش را برده بود را برای دخترش بخرد ،بهار ...
Click
To Read Full Article