حمید و ۲ فرزندش قربانی عشوه زنانه ناهید شد!
تازه با او آشنا شده بود. بچه اش روی تخت کناری بستری بود. زن رنگ به چهره نداشت. در یک تصادف شوهر و دو بچه اش را از دست داده بود. این یکی هم خیلی آسیب دیده بود. اشک های زن مثل ابر بهاری می بارید. چند بار در آن حال و هوای بارانی یک لیوان آبمیوه خنک به زور به لب های زن نزدیک کرده بود./ خوب می شود بچه ات. چقدر پریشانی می کنی. مرگ عزیزان سخت است ولی این هم سرنوشت بوده است؛ از سرنوشت که نمی شود روی برگرداند. این قدر ناراحتی نکن. این بچه ات گناه دارد./ زن آرام می شد. دخترک ۱۰ سال بیشتر نداشت. هنوز نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. هنوز خبر نداشت چه ...
Click
To Read Full Article