این آشغال های دوست نداشتنی…/کودکی هایی که لا به لای زباله ها گم می شود
با یک دستش یک طرف سطل زباله و با دست دیگرش دنبال چیزی می گردد، دقایقی او را تماشا می کنم.او به جست و جوی خود برای پیدا کردن بطری نوشابه، بطری آب معدنی و .. ادامه می دهد./ از خانه بیرون رفتم و برای کنجکاوی بیشتر نزدیکش شدم، سعی می کند نگاهش را که با شرمسازی گره خورده از نگاهم بدزد؛ قیافه نحیف و لاغر او را باسؤال های بی شمار بارها بالا پایین می کنم، او خود را امید معرفی می کند. پسرک رنگ به صورت ندارد. خودش هم نمی داند ۱۱ ساله است یا ۱۲ ساله. فقط می داند باید کار کند تا خرجی خانواده اش مهیا شود. دوستانش تا من را می بینند از آن طرف خیابان به ...
Click
To Read Full Article