من یک خانواده هستم
مریم هر شب در خانه را از داخل قفل می کند؛ «این طوری خیالم راحت تره». این خیال راحت اما از پس دلهره ای می آید که ۶سال است مریم را رها نمی کند./ نیمه شب ششم فروردین سال۹۱ در خانه مریم را زده بودند. از چشمی در نگاه کرده بود. همسایه واحد شماره۹؛ همان کسی که مریم همیشه از دست مزاحمت های گاه وبیگاهش به مدیر ساختمان شکایت می برده و هر بار هم با نصیحت مدیر ساختمان روبه رو می شده که «خب، حتما خودتون هم یه مشکلی دارین! شما رعایت کنین منم با ایشون صحبت می کنم.» وقتی جملات مدیر سابق ساختمان را به زبان می آورد ناخودآگاه سعی می کند لهجه و فرم صورت او را ...
Click
To Read Full Article