برادر «میر»؛ یادداشتی بر کشف یک مسئول!
اصلاً مسئول جماعت، ژنش معیوب است. یعنی اصل، انگار این است. حالا مسئول پیدا شد، نبود، چه کار بایدکرد؟ طلا باید گرفت! با همین طلای گرمی خُداد تومن!/ هرگز جز این ندیدم. هر جا ناچار باید دَم مسئولی را می دیدی، گرهی باز کند از کار بچّه ها، میدیدی گره، خودِ مسئول است. ای خدا گرهت بزند! در تمام سال هایی که در مناطق کم برخوردار - که اصرار دارند محروم بماند و اسم محروم هم رویش بماند - روایتگر بوده ام، مسئول ندیده بودم این طور. این طور که الان می گویم چه طور. آقا این بشر، اصلاً مسئول نبود. یعنی هیچ چیزش به «مسئول» نمی خورد. از آن اولش هم نمی خورد. ...
Click
To Read Full Article