خاطرات همراهی با دو فعال محیط زیستی محبوس در اوین/پویان خوشحال
– جلسه بازجویی تمام شد. من با چشم های بسته رو به دیوار در گوشه ای نشسته بودم. بازجو که در بند دو الف زندان اوین، همه «سید» صدایش می کردند، گویا با تلفن حرف می زد: «دوره انفرادیش تموم شده. لطفاً در اولین فرصت منتقلش کنید، بند عمومی». به خودم می گفتم بالاخره دوره هم نشینی با اتاق خالی به پایان رسید؟ دیگر صدای شنیدن کوبیدن سر به دیوار از سلول انفرادی مجاور را نمی شنوم؟ دیگر قرار نیست در اتاقی کوچکتر از ۴ مترمربع راه بروم تا بیهوش شوم؟ آیا کابوس انفرادی پایان یافته؟ به محض ورود به سلولم مانند مسافری که قصد عزیمت دارد، وسایلم را جمع کردم. یک ...
Click
To Read Full Article