کارگرانی بدون قرارداد و بیمه
سوار اتوبوس که می شد گمان نمی کرد روزی چهارراه ها و میدان های پایتخت جای کارگاه چوب بری شهرشان را بگیرد و محل کار و کسب درآمدش باشد./ چند روزی به دنبال کار می گشت اما هیچ… مگر می شود در این شهر درندشت یافتن کار مانند یافتن سوزنی باشد در انبار کاه. «اما خدا همه درها را به روی انسان نمی بندد.» این را رحمان می گوید، کارگر فصلی و موقت یکی از محله های تهران که سال ها در کارگاه چوب بری کار می کرد در شهرشان، کیلومترها دورتر از پایتخت. شعله های آتش که به جان کارگاه افتاد چنان زبانه ای کشید که زندگیش را هم خاکستر کرد. دیگر نتوانست کاری پیدا کند ...
Click
To Read Full Article