کجا بروم با اسبی که جایی نمی رود؟!/ نگاهی به فیلم «ناگهان درخت»
فرهادِ ناگهان درخت از هر کجای زندگی اش که برای روانکاوش می گوید به یک ترجیع بند می رسد، ناگهان تمام شدن. یا ناگهان رها شدن. و ناگهان نیمه کاره ماندن. فرهاد زیر هجوم ناگهان ها بوده در تمام زندگی. شهره شده به این که هر کاری می کند که کاری نکند. اما برای کسی که از روزگار کودکی بر اسبی سوار است که جایی نمی رود مگر امکانی برای انجام کاری پیش می آید؟ فرهادِ ناگهان درخت اغلب تنهاست و به هر راهی رفته و هر کاری کرده برای گریز از این تنهایی به نیمه نرسیده چیزی یا کسی مانع اش شده و حاصلش؛ استمرار تنهایی. چه آن روزها که برای ابرازِ حضورِ خود به سوزان، ...
Click
To Read Full Article