چه را حبیب از حمید آموخت!؟
چه بسیار گفته ام که از بازگویی اش خسته ام: گوشه ی دنج اتاقم در جنوب نفتی جهان را ترحیح می دهم. با این حال، خوب می دانم که سینما یعنی جمع، و تو باید این تعارضِ ندای خو گرفتن به تنهایی و در جمع بودن را تاب بیاوری. راستش تهران را هراز چند سال دوست دارم. گالری ها و تئاترها و راسته کتاب فروشی های انقلاب اش را خوش دارم. پایم به تهران برسد، پاتوقم می شود خانه هنرمندان و تماشای گالرهای نقاشی و عکس های تمام ناشدنی اش. این بار خودم آمدم که رفقای دور و نزدیک را جمع کنم. حال این که می دانم خیلی های شان جمع گریزند. تماس و پیام که دور هم باشیم برای ...
Click
To Read Full Article