پشت بـه آیینه
درِ خانه را که بستم، دوباره این وسواس فکری به جانم افتاد که نکند چیزی را جا گذاشته باشم. به دستم نگاه کردم. یک بار ساعتم پای آیینه دست شویی ترمینال جا مانده بود. مچم را تکان دادم و فهمیدم که هنوز هست./ وای! کیف پولم؟! دست کشیدم روی جیب جلوی کیفم و مطمئن شدم که جا نگذاشته چیز سر جایش بود. خیلی غیرعادی بود. هرروز چیزی را جا می ام؟ زیر کتری را خاموش کرده بودم؟ نه! چون اصلاً روشنش نکرده بودم. ظرف ناهارم را برداشتم؟ مگر قبلاً ناهار می سر کلاس ریاضی وقتی دبیر خواست پای تخته بروم، یادم نرفت فرمول را بنویسم و کسر را تا جایی که می شود ساده کنم و ...
Click
To Read Full Article