پارادوکس با کامبیز حسینی؛ به تب راضی نشدن تو!
ساعت رو زنگ گذاشتم تا صبح زود بیدار شم و بهش زنگ بزنم. گفتم من زنگ می زنم تا برای تو پول تلفن نیفته. گفت حالا همش هم که روی خط نیستیم یه جاهایی قطع می کنم ولی همچنان باهات در تماسم و بهت تکست می زنم و گزارش میدم. گفتم نه بابا با «واتس آپ» تماس می گیرم مجانی میفته برام. می خواستم هر جوری شده تو این واقعه تاریخی سهیم باشم. می خواستم وسط داستان باشم. تو هفته های گذشته از زمان مرگ دختر آبی تو همین برنامه زمین و زمان رو به هم دوخته بودم که این چه وضعشه آخه! ساعت زنگ زد و من بیدار شدم. چند ساعتی به بازی ایران و کامبوج مونده بود و قرار بود برای ...
Click
To Read Full Article