ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ...
امروز دیوان جلد آبی حافظ را برای هزارمین بار باز کردم. آهان نگفته بودم که درخانه ی ما، یک دیوان حافظ جلد آبی هست که پدرم خیلی وقت ها از رویش برایمان شعر می خوانَد و گاهی هم غزل های حافظ را به آواز می خواند./ وقتی من نوجوان بودم، همیشه به من می گفت که شعرهای حافظ را حفظ کن. یادم است ۱۳، ۱۴ ساله بودم و یک بعدازظهر پاییزی، از سر کنجکاوی رفتم دیوان جلد آبی حافظ را برداشتم و از فهرستش، یکی از غزل هایی را که پدرم جلویش علامت زده بود، باز کردم و خواندم: چه قدر از این کلمه ها خوشم آمده بود! چه قدر قشنگ گفته بود قصه ی از غصه نجات یافتن را. راستش آن ...
Click
To Read Full Article