قصه ظهر قبل از جمعه
میدان فردوسی، حوالی خیابان رامسر...آشِ اسفندی (آش محلی و سنتی کاشان) حسابی جا افتاده و از عطرش پیداست موافقِ طبعِ زمستان زده است...همه چله کلان رفته و اَهمَن (پسر بزرگ نه نه سرما) نگاه به پشت سرش می اندازد./ خبری از آن برف و بوران که بچه در گهواره و پیر در لحاف از سرما بپیچد و آن کولاک که قولش را به نه نه سرما داده بود، نیست. شاید از سَرِ نَفس دزده زمین است که برف باد به پا نکرده...از انتهای راه به کوچه ای بن بست و خانه ای قدیمی که در طبقه نخستش کارگاه های آموزشی-فرهنگی برگزار و در طبقه دومش نیز قصه و داستان، می شود، می برند...نوبتِ بَهمن، ...
Click
To Read Full Article