صدای بابام
توی محل جدیدمان اولین بار من بودم که بازی هفت سنگ را به بچه ها یاد دادم. در خانه ی قبلی با بابایم در حیاط بازی می کردیم./ جلوی در خانه مان خیابان بزرگ و خطرناکی بود. من در محل دوستی نداشتم. برای همین من و بابا با هم بازی می کردیم، چون هم سایه هم نداشتیم. اما خانه ی تازه کوچه دارد. هم سایه های زیادی هم داریم. یک بار وقتی سنگ ها را روی هم می چیدیم، دوست قدبلندم از من پرسید: «چرا صدای بابات این طوریه؟» من نمی دانستم چه جوابی بدهم. برای همین وسط حرفش پریدم و گفتم: «دوست درازم، زودِ زود چند تا سنگ دیگه هم پیدا کن تا سنگامون زیاد بشه، راحت بتونیم ...
Click
To Read Full Article