سیر طولانی روز تا به شب/ یادداشتی از پدرو آلمادوار
تا این لحظه از نوشتن فرار کرده بودم. دلم نمی خواست نوشته ای که سندی از احساس برآمده از روزهای اول انزو به جا بگذارم. شاید به این دلیل که اولین چیزی که کشف کردم این بود که وضعیت جدید برای من تفاوتی با روزهای دیگر نداشت؛ عادت به زندگی در تنهایی و تقریباً همیشه در وضعیت خطر،که البته کشف خوشایندی نیست. نه روز اول مطلقاً از نوشتن حتی یک خط اجتناب کردم. اما صبح امروز سرخط خبر مجله ای یک کمدی سیاه را برایم تداعی کرد: «قصر یخی (Palacio de Hielo) تبدیل به سردخانه موقتی متوفیان شد» این جمله یادآور فیلمهای ترسناک درجه چندم ایتالیایی است، اما در واقع ...
Click
To Read Full Article