دست به کاری می زنم که...
چند سال پیش روز ۲۸ اسفند، جلوی یک کوه ایستاده بودم و با خودم فکر می کردم که عید امسال باید چه کار کنم. آن کوه، از تعداد زیادی مجله و روزنامه و کاغذ های ریز و درشت تشکیل شده بود./ آن ها را کم کم روی هم جمع کرده بودم که سر فرصت بخوانمشان. با خودم فکر کردم خواندن همه ی این ها، باز هم یک جور «خرده کاری» است و وقتی تعطیلات نوروز تمام شود، انگار هیچ کاری نکرده ام. انتخاب دیگرم برای آن سال، خواندن شاهنامه بود. البته نه خود شاهنامه ی اصلی، بلکه کتابی که یک شاهنامه شناس معروف از روی اشعار اصلی به نثر نوشته بود و همه ی ماجرا ها را به همراه بعضی از ...
Click
To Read Full Article