در چشمهایم نگاه کن و دستت را بگذار در دست من!
سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر می کنم گاهی هستم و گاهی نیستم و این ویژگی هر انسانی است که باشد و نباشد. احساس می کنم روزهای بد، خوب که نمی شوند هیچ، بدتر می شوند و این شاید دست من و توست. من فکر می کنم ما چون مدت مدیدی است با هم دست نداده ایم، یادمان رفته که روزگاری و زمانی به چشم های همدیگر نگاه می کردیم و دست در دست هم می گذاشتیم. شاید این دست دادن ساده که از زندگی ما حذف شده و به جایش حالا ما مشت به هم می زنیم -که یعنی سلام- باعث شده آن بند نازک تنهایی مان تبدیل به طنابی کلفت شود. حالا من که باشم که بگویم، ولی شاید این طناب بر گردن ...
Click
To Read Full Article