دروغگویی دختر نوجوانِ عاشق پای او را به کلانتری باز کرد!
متین تکه کاغذی که روی آن شماره تلفنش را نوشته بود به طرفم دراز کرد، من هم ناخودآگاه برگه را از او قاپیدم و در حالی که ضربان قلبم تندتر می زد وارد حیاط شدم، ولی وسوسه عجیبی به جانم افتاده بود، به همین خاطر بار ها به آن شماره تلفن نگاه کردم و بالاخره با او تماس گرفتم. این گونه بود که ارتباط تلفنی من و متین آغاز شد. هرچه بیشتر با او صحبت می کردم به همان اندازه علاقه ام به متین زیادتر می شد.
Click
To Read Full Article