داغ بر داغ زلزله
برایش مثل روز روشن بود اگر تقدیر به دست زمین بیفتد، هزاران زنده پا به دنیای مردگان می گذارند. برای خواهرش مهتاب هم تعریف کرده بود که چه بر سر همسایه اش و هزاران خانواده بمی دیگر در شب پنجم دی ماه۸۲ آمد. مهتاب که ترس به جانش افتاده بود، می گفت: «بم کجا، کرمانشاه کجا. نارین جان مراقب باش خواهر. سیستان و بلوچستان به بم کرمان نزدیک است. نکند زبانم لال زلزله بیاید. دست شوهر و بچه هایت را بگیر و بیا «کوییک عزیز». خواهر وحشت زده، هربار که این را می شنید، با غصه سر تکان می داد و می گفت: «می آیم. ۲ماه دیگر کار علی تمام می شود. آن روز را فردا نخواهم ...
Click
To Read Full Article