خاطرات روزهای گذشته
«نه نه جون چندتا از اون شمعدون های گلدون سفالیِ دورِ حوض رو وردار بذار لبِ طاقچه پنجره خانه ...شاید یه هوا دلمون باز شه»، «توپ پلاستیکی باس ۳ لایه باشه تا گل کوچیک حال بده»، «اوستاجون، نمی دونم چرا یهو قفل کردو ندوخت...چرخِ مارشاله، گرونه...از این مُفت مُفتکی ها نیست که ناغافل ماسوره و ماکوش کار نکنه»، «بادِ پنکه نفتی ها کجا و خنکیِ این ناسیونالِ از آب گذاشته، کجا؟»، «با یه دستت گوشیِ تلفن قوباغه ای رو بردار و با دست دیگه ات شماره گیر گردونش رو بچرخون...با این ژست عکست مَکُش مرگِ ما میشه» و چندوسیله پُر کاربرد دیگر که اغلبشان برای آدم های ...
Click
To Read Full Article