با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت سی و ششم : ای شکم خیره به نانی بساز / تا نکنی پشت به خدمت دو ...
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زورِ بازو نان خوردی. باری، این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقّتِ کار کردن برهی؟/ ــ دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زورِ بازو نان خوردی. باری، این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقّتِ کار کردن برهی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مَذَلَّتِ خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته اند: نانِ خود خوردن و نشستن به که کمرشمشیرِ زرّین به خدمت بستن.
Click
To Read Full Article