امیدوارم زنجیر دوچرخه پاره نشود!
گاهی کلمه ها جفت وجور نمی شوند تا یک متن را بسازند. همه چیز مهیاست برای نوشتن؛ ایده داری، خلوت برای فکر و تمرکز داری، وقت داری، اما جای چیزی خالی است که موتور نوشتن را گرم کند. مثل حالا که چند پاراگراف نوشته ام، ولی توی این یادداشت نیست. آن ها را نوشته ام تا خودم را گرم کنم و بیایم تنگِ موضوع و بعد آهسته بلغزم داخل ماجرا./ کدام ماجرا؟ ماجرایی که خودم زمانی به شدت درگیرش بودم. من بخشی از آن و او هم بخشی از وجودم بود. ماجرایی که اسمش «دوچرخه» بود. ۱۵سال پی درپی همیشه این موقع ها که می شد تب و تاب تولد و سالگرد مضطربمان می کرد. «چه کنیم؟» و ...
Click
To Read Full Article