«احمدعلی» با دختران شناگر چه کرد؟
تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد. نمی دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته ها مخفی شدم. در پشت آن بوته ها چند دختر جوان مشغول شنا بودند./ ، محسن نوری، از دوستان شهید احمدعلی نیری که از کودکی با او بوده، خاطره نابی از او نقل می کند: من نزدیک ترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از او پرسیدم: احمد! من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سؤالی از تو دارم؛ نمی دانم چرا در این چند سال اخیر، این قدر رشد معنوی کردی اما من... لبخندی زد و خواست بحث را عوض کند اما دوباره سؤالم را ...
Click
To Read Full Article