همهچیز خوب میشود
سارا روزهای ۱۲سالگی اش را می گذراند و این روزها به غمگین ترین روزهای زندگی اش تبدیل شده اند. پدرش درکش نمی کند و بهترین دوستش اثاث کشی کرده و رفته. مادرش هم نیست و تا اواخر داستان نمی فهمیم چه اتفاقی برایش افتاده. فقط می دانیم در بیمارستان است و سارا اسم بیمارستان را نمی داند. در میان این همه اتفاق بد، سارا در اینستاگرام مردی را پیدا می کند که عکس بچگی اش شبیه کسی است که در عکس تولد پنج سالگی مادرش حضور داشته. سارا برای مرد ای میل می فرستد و مکاتبه ای بین آن ها شکل می گیرد. به نظر می رسد نویسنده کمی زود لو می دهد که مرد چه نسبتی با مادر ...
Click
To Read Full Article