مهارتهایت چند؟
توی قالب کوچک ماشین و در سکوت وزوز دار جاده، حتی کوچک ترین تغییر در ریتم نفس کشیدن هم از گوش بقیه دور نمی ماند. چه برسد به این که پسرک ناگهان با زمزمه گفت: «اکه هی! چقدر این خوبه. کاش پول داشتم.»/ به عقب برگشتم و نگاهش کردم. هدست روی گوشش بود و چندان متوجه دور و بر نبود. برای همین هم، بلند صحبت کرده بود. گفت: «مامان خانوم! قول داده بودی کمک کنی من برای خودم یه شغل خونگی دست و پا کنم و درآمد داشته باشم.» راست می گفت، مدت ها بود که دلش می خواست با انجام کاری که در توانش باشد، درآمد منظم کسب کند و من هم قول داده بودم برای عرضه مهارت هایش، ...
Click
To Read Full Article