رمان ایرانی، زلزله کرمانشاه و شکست ناشر
آقا یدالله وقتی شب دیروقت زنگ بزند یعنی صبحِ کله سحر باید بدوم سمت انبار؛ یعنی کتاب های جدید یا تجدیدچاپی صحافی شده اند./ هنوز نرسیده بودم انبار که موبایلم به صدا درآمد؛ شماره ای ناشناس. دوستی آدرس دفتر نشر آموت را می خواست. خیلی ها به خاطر ۲۰درصد تخفیف دفتر، حضوری می آیند و خرید می کنند. آدرس را دادم. وسط بار خالی کردن من و آقا یدالله، این دوست مان رسید. هرچه توضیح دادم که ظرفیت پذیرش رمان ایرانی آموت تکمیل شده، به خرجش نرفت. از او اصرار که رمان من باید در آموت منتشر بشود. مجبور شدم واقعیت را بگویم که کمتر گفته ام: دوست خوبم! ایرانی های ...
Click
To Read Full Article