ای کاش قضاوتی در کار بود/ یادداشتی درباره «قصیده گاو سفید»
همه چیز از سردی و بی رحمی نور راهروهای زندان شروع می شود. از استیصال. از روزمره ای بدون مرد. از جان دادن و روز را به شب رساندن اما ماندن. از جانکاهی بی صدایی که زیر لبخند مات او در سالن کارخانه هر روز بی نفس ترش می کند. زن اما برای آن دو چشم بی صدای منتظر در خانه می دود. می جنگد. دوام می آورد. خیلی ها او را به نوعی ساده دلی متهم می کنند؛ او اما عاشق است. عاشق دخترکی که نمی شنود، اما دلتنگ پدرش می شود . لباس های پدرش را نگه می دارد . دوست دارد پدرش از آن سفر دور بازگردد./ «قصیده گاو سفید» هم مثل اولین فیلم سینمایی بهتاش صناعی ها فیلم خلوتی ...
Click
To Read Full Article