کارگاهِ معروفسازی
یک طرف سر و تن های جدا از هم را تلنبار کرده اند و طرف دیگر نیز هر چه دست و پای سواست به کُنج و گوشه کارگاه جا داده اند. انواع اره، قیچی، چاقو، چکش، دریل و سنگ فرز را نیز گَلِ چند دیوار آویخته اند و اقسام قوطی های رنگ اتومبیل از آبی اقیانوسی تا سبز پاستیلی را هم در طبقات قفسه ای فلزی چپانده اند./ خودشان هم با شش دانگ حواس نشسته اند پای کار؛ احمد، زِبری سوهانی کاغذی را به کرواتِ تنه بی سرِ دانشمندی مشهور می کشد، کیوان، پِر و بالِ یکی از سیمرغ های نمادین را صیقلی می کند و هرمز و یکی دو تازه کار دیگر هم مراقبند وسط آن همه شلوغیِ سر و تن و دست و ...
Click
To Read Full Article