قصههای نان و نمک(۲۸)/ از شکار خرگوش تا شکار فالوور!
هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم و لبه تخت می نشینم از خودم می پرسم:«من به پول این کار نیاز دارم؟!» بعد می بینم «بله نیاز دارم!» برای همین میروم دوش می گیرم، مسواک می زنم، لباس می پوشم و در ترافیکی که روانفرساست یکساعت رانندگی می کنم تا به محل کارم برسم!/ این فقط حال من نیست، فکر می کنم تعداد بی شماری از انسان ها هر روز صبح همین حال را دارند. کمی کمتر، کمی بیشتر! و همه اینها تقصیر اولین نفری است که کار و پول را خلق کرد!/ قبل از آن ما یک مُشت شکارچی-گردآورنده بودیم که برای سیر کردن شکم زندگی می کردیم، از صبح نیزه به دست دنبال خرگوش ها می ...
Click
To Read Full Article