زباله به تن، زخم بر دل
عقربه ها، ساعت دو و ۴۷ دقیقه بامداد را نشان می دهد. سکوت خاصی کوچه و خیابان های شهر را فرا گرفته است، صدای خش خش کشیدن منظم و نرم نرمان جاروی رفتگر بر سنگفرش سخت خیابان، تنها نوای موسیقی است که تا صبح در گوش مرد بیدار شب، زمزمه می شود. به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا،عمو لطیف با چهره خسته و غبار گرفته دستمالی سفید رنگ را بر روی دهان و بینی خود بسته و مشغول نظافت است، می گوید: بر عکس اسمم از لطافت زندگی چیزی ندیده ام. از بچگی مشغول کار و تلاش هستم، ۳۸ سال زندگی را تجربه کرده ام اما به اندازه ۸۰ سال برمن گذشته، پیرشده ام. عمو لطیف که دو ...
Click
To Read Full Article