در حسرت انگشتان کوچک از دست رفته
«حسین» می ترسد حرف بزند. می گوید اگر صاحبکارش بو ببرد با خبرنگاری حرف زده، پوستش را غلفتی می کند! او از روزهای جهنمی اش در کارگاه پرسکاری در یکی از مناطق حاشیه ای تهران می گوید./ به گزارش سلامت نیوز به نقل از قانون ،از کارگاهی که هیچ بازرس اداره کاری راهش به آنجا نیفتاده است. حسین از تنبیه صاحبکار و کابوس های شبانه ای می گوید؛ کابوس هایی که چندین سال است حتی یک شب هم رهایش نکرده و گویی تمامی هم ندارد. او می ترسد به سرنوشت آن چند بچه ای که انگشتان کوچک شان زیر قالب پرس رفت و تا آخر عمر ناقص شدند، دچار شود. او حرف می زند و ناخودآگاه نگاهم به ...
Click
To Read Full Article