تاوان خونی که به ناحق ریخته شد
ضربه های عصا را پی در پی بر سرو صورتش فرود می آوردم، با هر ضربه ای که به بدنش می نشاندم گویی کینه و خشم فروخورده چندین ساله از وجودم پاک می شد. به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران، سال ها دربرابر باجگیری هایش سکوت کرده بودم، حالا تمام کینه ای را که در سینه حبس کرده بودم بیرون می ریختم. به چشمانش که به سقف خشک شده بود نگاه کردم دیگر از آن همه شرارت خبری نبود. عصا را کنارش گذاشتم و بسرعت از آنجا دور شدم. ناخودآگاه به سال ها قبل برگشتم. روز هایی که در مغازه آهنگری کارگری می کردم. هنگام غروب وقتی دست از کار می کشیدم راهم از بازاری می گذشت که ...
Click
To Read Full Article