من از آدم۸۲۰۴;ها می۸۲۰۴;ترسم
آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همه گیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطره ای تلخ شده است: «خانه ام کوچک است. به همین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمی توانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشم هایم پیدا بود. دوستم که فهمید حالم خوش نیست زودتر رفت.» میلاد تا دو هفته بعد از این دیدار هرچند ساعت با تب سنج دمای بدنش را کنترل می کرد و اضطراب در خواب هم رهایش نکرد. به ...
Click
To Read Full Article