زندگی روی خط امید و ناامیدی
یک روز مأمورها آمدند و عبدالله ۲۲ساله را بردند. خودش را هم تنهایی نه؛ پدرش هم بود و یک پلاستیک سنگین بزرگ که سنگینی اش را دست های دستبندخورده عبدالله بیشتر از مأمور پلیسی که پلاستیک را به سمت ماشین می برد، حس می کرد. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،آنها را که بردند مادر عبدالله ماند و همسایه هایی که آمده بودند به تماشای رسوایی. چند دقیقه بعد همسایه ها رفتند و مادر عبدالله ماند و مصیبت هایش. «عبدالله در یک اغذیه فروشی کار می کرد. فلافل می داد دست مردم. هفته ای۱۰۰ هزار تومان دستمزدش بود که ۵۰ هزار تومانش را خرج دوا و دکتر برادر ...
Click
To Read Full Article